زیست
«نگاتیو ها»
نور دیده
«عکس ها » مات
صدای ترکیدن رگ ها
در بلور های هوا
اضطراب ها « افزون »
هر صدایی
با اصوات مرده گان
در آمیخته
کلامی میان زنده گان
رد و بدل نمی شود
درمیانه ی ول وله ها
گوش می شنود :
« کمی از ماشین ها - ماشین تریم »
« احمق ها شبیه ما نیستند ! ! ! »
میان تقویم « هشت صفر »
بار
یک شکم است روی زمین
رونده نیستی
آب می رود سر بالا
و جماعت
تکلیف اش هنوز مانده است
دارکوب
به سبز ینگی ذهن می کوبد
تنه ها - پوک
سر گیجه - از بلندی خانه ها
هیهات
« تمدن » سر به هوا می رود
« ازن »
داغدار دود و دم آدمی ست
از دست « ابتکار » هم
کاری ساخته نیست
و این بار « یک شکم » است
مانده روی زمین
آی
لعنت بر پدر و مادر کسی
که در این جا « . . . »بریزد
نصایح روی دیوار . . . رنگین
خیال ات آسوده
نصیب تان نشود
که سر به سر تان بگذارند
« زیست »
با تغییر شناسنامه
- و اخذ « ایزو » چند هزار
گرته برداری ست
شکر خدا که بی نهایت اندی سال
« نظم عمومی » را رعایت کردیم
و « عوازض مان » را پرداختیم
« پرستیژ » شخصیتی مان را
دست پا رکابی اتوبوس درون شهری سپردیم
که پاره اش کند
درد سرتان ندهم
عجایب خلقتی دیدم در این . . .
. . . ابر ها - با حسن سلیقه
باران هایی سیاه زایمان کردند
شما هم جناب دارکوب
مته را تند تر بنواز
« ما که از ماشین ها - ماشین تریم »
« احمق ها شبیه ما . . . »
بهمن ماه ۱۳۸۲