امروز
بنویسم
این نزدیک
به تاریک - روشنی
دل بسته دارم
بنویسم
از خواب می پرم
- و پرم از واژه های تازه ی بسیار
کسی تیغ گرفته است بر من
از کوچه های سیاه می ترسم
بنویسم
چقدر حرف نوشیده ام
تنها
تا رسیده ام به همین دل خوشی کوچک
آموخته ام
فرزندان ام را پناه دهم در خویش
و یاد گرفته ام
کمی جر بزنم با شما
که کوچک ترین خطایم را
کوبیده اید به پیشانی
بنویسم
با هیچ خاطره ای خویشاوند نبوده ام
می مانم میان این دل خوشی کوچک
به عزیزان ام نیز آموخته ام امروز