وصیت

بیا فرض کنیم که مرده ام

-ومی خواهم میراث ام را تقسیم کنم

تمام بیابان ها مال آن هایی که دوست نداشته اند درختی بکارند

                   تمام جنگل ها مال آن هایی که تبعیدی کویرند

آسمان مال آن هایی که کور مادر زادند

ستاره ها مال کسانی که طالع خودرا در فنجان قهوه می جویند

تمام آب ها از آن تشنگان

کوه ها مال آن هایی که لال بوده وطنین صدای خودرا نشنیده اند

تمام اندوخته ی سیم وزرم مال بشکه های متحرک

تنها ماه می ماند

آن هم مال خودم

تا شبانگاهان نام مرا که بر سنگی نوشته اند را

به آسمان بنمایاند

بی تکفیر


محمد شریفی

در سوگ به واژه پیوستن استاد خوبم - زنده یاد عبدالرضا قناد دزفولی

جنگل 

جنگل

دل تان عاشق

افق

        افق

چشم تان واژه

       روبروی تان

    گشوده پنجره ها

تا وقت داریم می سراییم

                با سوز نفس ها

              مرگ تان حیات

 صندلی

         صندلی

                   جای تان پر گل


محمد شریفی


 

نگاهی به مجموعه شعر - به سه دلیل – مسعود ضرغامیان                           


شعر نظم کلمات است با زبان شاعر



در هیچ دوره ای فرهنگ ایران زمین از شعر و شاعر تهی نبوده است و این وادی عرصه ی


هنر نمایی بزرگان  بوده و هست .


کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب          تا سرانگشت سخن را به قلم شانه زدند


در چنین نظامی ، کلمات همراه تداعی معانی، تصاویری همگون ایجاد نموده و چیزی را


به مخاطب نشان می دهد  که در نظم کلمات نهفته است .


شاعردر درون خودبا واژگان سرشته می شودوشعر شاکله ای واحد پیدا می کند که


در آن تصاویر از وحدت سخن می گویند و هر کلمه ای کامل کننده ی کلمه ی دیگر است.


این سیر تکاملی را هرگز پایانی نخواهد بود.


به قول حافظ :


  بیا که پرده گل ریز هفت خانه ی چشم             کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال


این گونه است که شاعران لحن خاص ونیز شخصیت مخصوص شعری خودرا پیدا می کنند.


در مجموعه شعر ( به سه دلیل)سروده ی مسعود ضرغامیان ،با طرح زیبای روی چلد اثر


هنرمند ارزشی سعید رنجبر، با امعان بسیار خوش نشسته است  امیدوارم که از ایشان


طرح های بیشتروبهتری را شاهد باشیم.


این دفتر را با کیفیت و کمیت هایش می توان چنین مورد ارزیابی قرار داد:


  نگاه تک بعدی ویک سویه – آمیختگی وحدت زبان در کثرت گفتار– لحن


ساده ی پر سوناژها ، ساختار کلی مجموعه رابا گذاری شتابان وپرتاب هایی


شاخه به شاخه مواجه ساخته است و(بند ها )مکث متفکرانه را ازمخاطب می ستاند . 


اگر سطور پر سوتر قد راست می کردند به تئوری شعر ایمان بیشتری می آوردیم.


تئوریسین بودن صرف ، مجال اندیشیدگی را گرفته واسباب تٲویل را در ذهن ایجاد


می کند.


اکثر شعر ها از جدولی همرنگ و کلیشه ای پیروی می کنند. به بیان ساده قد و


قواره ی بیشتر کار ها ، کوتوله های همسانی هستند که برای خودنمایی کنار


یکدیگر صف کشیده اند .


این آرایش ،فرصت جولان را از شعر ها گرفته وبه اشفاق جمعی می رسند


تا مهربانی را از هم دریغ نورزیده باشند. مداومت در انشاء روان ، انسان را


به خام دستی و تنبلی ذهن دعوت می کند.


این حا ئل به ظاهر زیبا ، هنر مند را  مجبور می سازد تا دست از سخت کوشی و


مشکل پسندی بردارد.


قانع نشدن و به پایان نیامدن ، عین هنر است و رسیدن به ایده آل . شما


هنوزبسیارجوان هستید و آرمان خواه و گام های  اول را برداشته اید و فضا


برای بالندگی دارید.


بسیار کسان که در شرایط اکنون شما کار های بسیار ضعیفی داشته و دارند.


  شعر های این دفتر از منطق روایت پیروی می کنند و تنها یک دریچه


رو به مخاطب گشوده اند . آبشخور چنین دریچه ای در درون انسانی شاعر قرار


دارد که در کسوت راوی آن را به روانشناسی ادبی منتج می نماید .


 از وجوه بارز یک سویه نگری،مدرنیته ای ست که هم آفت است و نشان دهنده ی


بی تجربه گی جامعه هنرمند ما که دستمایه ای کلیشه ای و پشتوانه ای بدون


عقبه ی فرهنگی برای باصطلاح ، مدرن نویسان همراه با تحلیلی روایی ،


بی هیچ تعبیر- تفسیر وتغییری  که جریان سیال ذهن را تحت الشعاع


قرارداده که عین محاکات است و حافظه ی تاریخی مارا در محدوده ی


هنری ساکن و  غیر بالنده نگه می دارد و هنرمند را به هنر رونویسی


وادار می سازد.


به شعر رسیدن را باید از جایی شروع کرد و شما رد چنین تحولی را یافته اید .


کافی ست در دل اشیاء پیرامون، نفوذ وبا کالبد شکافی هنرمندانه ای صورت


جدیدی از پدیده های جهان ارایه و با آن در مخاطب ایجاد واکنش تازه نمایید.


شاعر از ساده ترین تجربه ها به کشف پیچیده ترین تجربیات می رسد و در


این صورت است که مسیر نگاه مشخص می شود. در شعر حتا یک واژه ،


عمیق ترین معانی را پیدا می کند که درنثر، جایگاهی تک معنایی و تک آوایی دارد .


چگونگی شعر را ازشعر نمی پرسند بلکه این ماهیت در خود شعر و ذات آن نهفته است.


روابط ساختاری کلمات ، چنانچه مبین حالات درونی متن باشد ، فضای شعر ملموس


و دلنشین تر شده و مخاطب در می یابد که حقیقت شعر در عمق شعر وجود دارد نه در


فرانمایی و توصیف آن . در مجموعه ( به سه دلیل ) شعر های کوتاه " عکس " و " راه "


با بیانی ساده وروان، کلید چنین رمزی ست که اگر در  دست های شماباقی بماند، موفق


به گشایش دریچه های بیشتری خواهید شد و کاستی ها و شتابزدگی هارا مرتفع و از


توصیف به زبان معیار شعر می رسید .


در مشابهت زبان به زعم نگارنده ،واگویه هایی ست که با ظرافت بازنویسی شده و


انسان نمی تواند آموخته هایش را با ترکیب کلامی در هم بیامیزد. چنین حوزه ای


وسعت دیدو دایره ی واژگانی را محدود و شاعر به خود تکراری می رسد.


با پوزش بسیار ، نقد سطرسطر کارها چندان امکان پذیر نبود گر چه بسیاری از


بند ها قابل تٲ مل اند .


چه سطر های مٲ نوس چه بند های غیر مٲ نوس در این مجموعه، مضافا چیزی که


از شعری در حافظه ی مخاطب باقی بماند ایجاد خستگی نخواهدکردوتوانستم بی آن


که به کسالت برسم بندهایی از این دفتر را به حافظه بسپارم وهر مخاطبی


می تواند به تفسیری ازشعر شما برسد ، هر چند در تفسیرهای متناقض و


نقل قول های خالی ازهر حادثه ای می توان هر مضمونی را تفسیر به رای


نمود و یا هر حرکت ساده ای را در ذهن حک کرد .


گفتمان های روزمره و به شعر در آمدن آنها چندان واکنشی را در مخاطب


ایجاد نمی نماید.


امید که جمعیت دعوت شونده به شعر و مشارکت آنها فزونی یابد و یقین دارم


در آینده ای نه چندان دور چنین اتفاقی را شاهدیم .     



                                                                      محمد شریفی




یِأس

 

تب تابستانی ام گم نمی شود

 

قفل می زند بر نگاه و سیه افسای

 

سایه می پراکند بر عمر که فانوس مرده ای ست

 

خود نخواستم که چشم بگشایم

 

خورشید در من خمیازه می کشید

 

وشب در شب می راندم

 

جرم جهان بی گناهی بود

 

جرم من کویر مکدری پر مسلخ و خواب

 

خودرا در اندوه پیچیدم

 

دل شکستگی هایم آشیانه ای گسترده

 

در جهنمی که به پا کردم

 

وبیهوده به خود با لیدم

 

فکر

 

به جایی نمی رسد

 

به این قناعت شد

 

تا چشم کار می کند

 

دور نمای بهار خاکستری ست

 

روشنای نازنین

 

نوازش  نغمه خوان

 

پروانه ی خیا ل جان دهد

 

چه بستاند

 

 

محمد شریفی